دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

شب چله در دهکده خاطرات

درازترین شب سال (چله )دهکده خاطرات در سالهای دور لذت خاص خودش را داشت ! از چند روز قبل دست فروش ها ماهی های تازه و خشک( دست پیچ)،را درون زنبیبل در دهکده می گرداندند  و با لباس سر تا پا پشمی به تبلیغ کالای خود می پرداختند ، خرید ماهی توسط مردان دهکده نوید سبزی پلوی شب چله را هم می داد ، زنان دهکده از چند روز قبل در فکر تهیه سبزی مورد نیاز بودند و همه خبر داشتند کدام بانوی دهکده ، تابستان سبزی خشک کرده البته آن روزها کسی بابت سبزی مبلغی دریافت نمی کرد !!! شب چله همه بعد از شام طبق سنت ،خانه پدر بزرگ و مادر بزرگ جمع می شدند، وقتی وارد خانه پدر بزرگ می شدیم کنار بخاری هیزمی  روی کتل (مبل تک نفره چوبی) نشسته بود ، با ماشه هیزم بخاری را جابجا می کرد و لبخند می زد او باید همه نوه ها را می بوسید و شب چله را به بزرگ ترها تبریک می گفت مادر بزرگ  هم بعد از احوال پرسی به اتاق پسین ( آخرین اتاق ) می رفت درون صندوق های چوبی را( که برای ما راز آلود بود) واکاوی می کرد و خوردنی های شب چله را یکی یکی به عروسان خود می داد ، تا آماده کنند برای خوردن ، گردو اولین خوردنی بود که سرو صدای شکستنش درون خانه می پیچید ، سپس فندق وارد میدان می شد ،پس از آن سنجد با زیبایی خودش دهن کوچکترها را آب می انداخت!گندم برشته هم روی بخاری هیزمی آماده بود، و اما در پسین انگور را هم آویز کرده بودند تا به شب چله برسد انگور باغات جیرنده به تمام روستا ها صادر می شد و بخشی از آن در اتاق بدون نور با نخ به سقف آویزان می شد(انگور بسته )شب چله خوردن آن بسیار متداول بود !!!   وقتی شب نشینی به پایان می رسید ، عازم خانه می شدیم برف هم شروع به باریدن کرده بود و زیر نور فانوس زیبایی خاصی داشت البته بماند که برای حمل فانوس چه رقابتی بین برادران و خواهران به وجود می آمد تا جایی که بعضی وقت ها بزرگترها هم ورود می کردند!!! تا بعد