دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

سکوت پاییزی دهکده خاطرات

پاییز دهکده خاطرات حس غریبی داشت آرام آرام مردم دهکده کوچ پاییزه به قشلاق را شروع می کردند و با اولین سرمای شدید عده زیادی به قشلاق می رفتند آن سالها حداکثر ده خانوار پاییز و زمستان را در دهکده بیتوته می کردند و بقیه هم راهی جیرنده می شدند! با کوچ اهالی ؛ سکوت معناداری در دهکده حاکم می شد این سکوت برای نسل ما همراه با بغض بود زیرا دوباره بخشی دیگر از خاطرات را در آنجا جا می گذاشتیم  و راهی مدرسه می شدیم  روزهای اول مدرسه چقدر سخت می گذشت !( هنوز هم با پاییز دهکده روبرو می شوم آن حس دوباره به سراغم می آید ) معلم  و مدیر مدرسه هم این حس ها را خوب می شناختند و گاهی به ما طعنه میزدند که در حال و هوای دهکده خاطرات هستیم مخصوصا اگه تکالیف را به موقع انجام نداده بودیم با دعوت اولیا محاکمه می شدیم که چرا از حال و هوای دهکده دور نشدیم :«آینده شما خراب میشه دهکده برای شما آب و نان نمی شه» جالبه خودشان با کوچکترین تعطیلی از حضور در دهکده غافل نمی شدند ؛ روزهایی از پاییز هم مردان دهکده برای تهیه کمبود آذوقه خود به جیرنده می آمدند با دیدن آنها باز هم هوایی می شدیم اما جرات بیانش را نداشتیم !!!تیپ پاییزی مردان دهکده هم خاص بود کت و شلوار و جوراب پشمی تولیدی خودشان ؛ پای افزارشان هم از جنس رزین قرمز رنگ که از قزوین خریداری می شد ؛ یک چوب دستی هم وسیله دفاعی شان بود. با آمدن اولین برف حال و هوای دهکده هم فروکش می کرد ؛آن سالها اواخر مهر ماه دهکده سفید پوش می شد.....تا بعد