دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

دوشنبه عزیز در دهکده خاطرات

 بعد ازبارش برف سنگین خیلی دلم هوای دهکده  کرده بود ، دوست داشتم دهکده را با پوشش برفی اش ملاقات کنم و دمی در سکوتش بیاسایم ،این امر برابر اصل" رویای هر چیز، وصال آن است" میسر گردید ،با پاترول حرکت کردیم لحظه به لحظه که به دهکده نزدیک می شدیم حس تازگی هم آرام آرام  در ما افزایش پیدا می کرد دو همراه و همسفر ما سکوت پیشه کرده بودند شاید آنها هم دچار یک نوستالوژی با خاطرات خود بودند ، حالا دیگر روی برف ها حرکت می کردیم برف های دپو شده کنار جاده نشان از تلاش راهداران داشت،شیب تند یخ زده ما را به خودمان آورد تا کمی با احتیاط تر طی مسیر کنیم آرام آرام دهکده از دور نمایان می شود" سفیدی و دیگر هیچ" ، سقف آسمان هم پر شده بود از ابر سیروس که نوید روزهای بهتر را می داد ، وارد بخشی از مسیر می شویم که برف زیادی با وزش باد دپو شده، راننده با مهارت خاصی از این تله برف رد می شود و وارد دهکده می شویم رد پای دو نگهبان زمستانی دهکده آدم را به یاد این بیت می انداخت" این خط راهها که به صحرا نوشته اند.....یاران رفته با قلم پا نوشته اند " نزدیکی چشمه معروفش هستیم و صدای پای آب در دهکده پیچیده از دوستان جدا می شوم  ، به سمت خانه پدری حرکت میکنم تا عمق خاطراتم زیرو رو شود ، از آنجا هم به سمت طبیعت برفی ، چندین بار در برف فرو می روم اما کوتاه بیا نیستم !!! باید تا آخر دهکده بروم و مراتع اطراف دهکده را در شمایل برفی ببینم ! ترس خفیفی از ذهنم می گذرد !!! توجه نمی کنم،و ادامه می دهم .... بوق ممتد پاترول نشان از نگرانی همراهان داشت که کجا هستم و تنهایی چه می کنم!!!..............ادامه دارد...تا بعد

شیون باد در دهکده خاطرات

دهکده در این وقت سال لباس سفید بر تن می کرد و کمتر می شد نقطه ای را پیدا کرد که رنگ دیگری به خود گرفته باشد ، تک وتنها و سکوت مطلق ، زیبایی زمستان دهکده بود ،اما در روزهای بعد از بارش برف سکوت دهکده با شیون باد در هم می شکست یعنی ریزش دوباره برف از ارتفاعات به سمت دهکده در حضور آفتاب با نیروی "باد" و منظره ای غیر قابل توصیف!!!! (تصور کنید رقص بلورهای برف در آسمان آبی دهکده زیر نور خورشید) آنروزها مردان دهکده با یک چوب دستی و پوشش لباس تولیدی خودشان که تماما از پشم گوسفند بود ( جوراب ، کت ،شلوار،دستکش و کلاه )دهگردشی خود را برای خبر از فامیل های وابسته ساکن در روستاهای اطراف شروع می کردند وقتی عصری به خانه بر می گشتند سر تا پایشان آویزان از زنگوله های برف بود حتی مژه ها و ابروهاشان از زنگوله برف در امان نمانده بودند البته قبل از ورود به خانه با جاروب آنها را از لباس هایشان جدا می کردند تا اجازه ورود داشته باشند ، بعد از پیاده روی در برف، نشستن کنار بخاری هیزمی و نوشیدن یک چای داغ همراه با نان محلی و پنیر پوستی لذت دهگردشی را دو چندان می کرد ، مرد دهکده بعد از استراحتی کوتاه رهاورد سفر خود را که خبرهایی از احوال فامیل ، چگونگی گذران آنها ، ذخیره آذوقه و کم و زیاد شدن دامها بود را به اطلاع اهل خانه و فامیل های وابسته می رساند تا برای مشکلات احتمالی چاره ای بیندیشند.....بدرود........تا بعد