ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دهکده در این وقت سال لباس سفید بر تن می کرد و کمتر می شد نقطه ای را پیدا کرد که رنگ دیگری به خود گرفته باشد ، تک وتنها و سکوت مطلق ، زیبایی زمستان دهکده بود ،اما در روزهای بعد از بارش برف سکوت دهکده با شیون باد در هم می شکست یعنی ریزش دوباره برف از ارتفاعات به سمت دهکده در حضور آفتاب با نیروی "باد" و منظره ای غیر قابل توصیف!!!! (تصور کنید رقص بلورهای برف در آسمان آبی دهکده زیر نور خورشید) آنروزها مردان دهکده با یک چوب دستی و پوشش لباس تولیدی خودشان که تماما از پشم گوسفند بود ( جوراب ، کت ،شلوار،دستکش و کلاه )دهگردشی خود را برای خبر از فامیل های وابسته ساکن در روستاهای اطراف شروع می کردند وقتی عصری به خانه بر می گشتند سر تا پایشان آویزان از زنگوله های برف بود حتی مژه ها و ابروهاشان از زنگوله برف در امان نمانده بودند البته قبل از ورود به خانه با جاروب آنها را از لباس هایشان جدا می کردند تا اجازه ورود داشته باشند ، بعد از پیاده روی در برف، نشستن کنار بخاری هیزمی و نوشیدن یک چای داغ همراه با نان محلی و پنیر پوستی لذت دهگردشی را دو چندان می کرد ، مرد دهکده بعد از استراحتی کوتاه رهاورد سفر خود را که خبرهایی از احوال فامیل ، چگونگی گذران آنها ، ذخیره آذوقه و کم و زیاد شدن دامها بود را به اطلاع اهل خانه و فامیل های وابسته می رساند تا برای مشکلات احتمالی چاره ای بیندیشند.....بدرود........تا بعد
سلام استاد
بالاخره نوشتی ....بله اون موقع ها یادش بخیر دیگه تکرار نمی شه . حتی برفش هم با آدماش رفته
بله علی عزیز ! یاد ایامی که آدماش مثل برف یک رنگ بودن!!
سلام
بسیارشنیدنی بود...باپسپاس فراوان...
ممنونم دهکده حالا حالاها خاطرات شنیدنی دارد