ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پاییز که می شد یک موضوع دلتنگی ما رو از دهکده خاطرات کمتر می کرد و آن گردش در کوچه باغهای جیرنده بود . باغداران بعد از برداشت محصولات باغی(پاییز کردن) درب باغ ها را سخاوتمندانه باز می گذاشتن تا باقیمانده محصولات هم به دیگران برسه ( پساچینه) گردو لذت خاص خودش را داشت چون تنها محصولی بود که زیاد باقیمانده داشت ما هم چند چوب (تلزمه)تهیه میکردیم پیراهن ها را درون شلوار قرار می دادیم و کمر بند ها را محکم می بستیم تا گردوهای پیدا شده را توی پیراهن مان بریزیم . درخت های گردو ارتفاع زیادی داشتند اول کاملا درخت را ور انداز می کردیم سپس گردو هایی که به چشم ما میخورد را با چوبهایمان از راه دور نشانه میرفتیم ریزش گردو از آسمان و دویدن ما به سوی آنها و پیدا کردن گردوهای مخفی شده در زیر برگهای پاییزی و لذت بردن از این تلاش یکی از خاطرات مشترک نسل ماست!!!{ گاهی دلم برای رفتن به( پساچینه )خیلی تنگ می شود}وقتی خسته می شدیم در کوچه باغها که بواسطه انبوه درختان آسمان دیده نمی شد جمع میشدیم و پیراهن هامون را از شلوار میکشدیم بیرون و گردوهامون رو میریختیم زمین تا شمارش کنیم (هر ده عدد یک دست بودیا همان فال ) سپس دوباره درون پیراهن میریختیم و راهی خانه می شدیم و به تعداد گردوهای روز قبلمان اضافه می کردیم.....واین تلاش روزها ادامه داشت تا زمستان فرا میرسید........بای
کلمه پساچینه منو کشته
سلام . آدم وقتی بزرگ میشه دوست داره کارای دوران کودکیشو تکرار کنه. اما خدائیش مردم چی میگن !!!
سلام جالبه امابعداین گردوهاروکه کلی زحمت براش میکشیدین.چی میشد؟هرچنددرنهایت سرنوشتشان خورده شدن بوداماباهاش توروزای سردگردوبازی نمیکردین؟
موفق باشین