-
شبهای دهکده خاطرات
جمعه 15 مهرماه سال 1390 09:41
یکی از خاطرات مشترک نسل ما قدم زدنهای شبانه در دهکده بود .یک شب طبق معمول بعضی شبها ٬ من ٬ پسر عموم و تعدادی از دوستان از جلوی مغازه های دهکده به سمت مدرسه در حال قدم زدن بودیم آن زمانها هر خانواده ای اطراف خانه خود را بوسیله شاخه و برگ درختان راش پرچین (چپر)می کرد تا حریم خود را محافظت کند در ضمن بخشی از حیاط را هم...
-
بچه ها و مه دهکده خاطرات
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 09:07
-
مه سمج و دهکده خاطرات
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 08:30
زمانهایی میشد که مه روزها مهمان دهکده خاطرات بود تا جایی که زندگی مختل میشد و ما منتظر بودیم لحظه هایی هم مه از دهکده فاصله بگیرد در این مواقع نسل ما ماموریت پیدا می کرد که در چمنزارها کمین کند و با جمع آوری سنگها هنگام برگشت دوباره مه٬ حمله غافلگیر کننده ای را ترتیب بده و از ورود دوباره مه به دهکده جلوگیری کند چقدر...
-
سوسن چلچراغ دهکده خاطرات
جمعه 8 مهرماه سال 1390 04:01
-
اسب های چوبی دهکده خاطرات
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1390 01:25
هر خانواده در دهکده خاطرات یک چهار پای اهلی(اسب -الاغ - قاطر) برای حمل ونقل و باربری داشت (حالا اتومبیل) و به بهترین وجه هم از آن مراقبت می کرد یادمه یک زنگوله بزرگ در گردن - مگس پران در جلوی چشمها - روکش پالان رنگی - کفل پوش رنگی - و زنگوله های کوچک در انتهای رانکی از وسایل تزیینی بود که آنزمان برای تزیین این چهار...
-
اوایل پاییز دهکده خاطرات
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 09:59
-
وداع با دهکده خاطرات
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 09:41
وقتی پاییز فرا می رسید چه حس غریبی داشتیم مادرامون باید اوایل پاییز را همراه با دامها در داماش سپری می کردند وما راهی جیرنده می شدیم روز آخر خیلی سخت بود اغلب باید با پای پیاده می آمدیم چون هنوز جاده مناسب نبود و تعداد ماشین ها هم آنقدر نبود که دایم رفت و آمد کنند وقتی به ارتفاعات مرز می رسیدیم باد ملایمی میوزید دیگه...
-
من تفنگ بادی و دهکده خاطرات
شنبه 2 مهرماه سال 1390 03:23
سوم راهنمایی که بودم پدرم برام یک تفنگ بادی خرید وای چقدر خوشحال شدم !! تابستونا چه بلایی سر پرندگان که نمی آمد یادمه یک روز با تعدادی از هم سن سالامون می خواستیم بریم قوشلانه روستای همجوار داماش برای حمام کردن (حمام قدیمی داماش تخریب شده بود ) قرار شد من هم با تفنگ بادی خودم برم تا در مسیر از شکار پرندگان هم بی نصیب...
-
درختان اطراف چشمه دهکده
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 20:31
نزدیک به ده درخت اطراف چشمه را احاطه کرده بودند و یک درخت ازگیل (کنوس)درست بالای چشمه بود که آب از زیر آن در می آمد مردم در شب جمعه زیر آن درخت فانوس روشن می کردند و به آن پارچه می بستند تا حاجتشان را بگیرند ،این موضوع هم برای نسل ما راز آلود بود که بعدا فلسفه آن را درک کردیم ،درختان دیگر هم کاربرد خاص دیگه ای داشتند...
-
پاییز دهکده خاطرات
سهشنبه 29 شهریورماه سال 1390 05:21
-
شبی از دهکده
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 22:59
( شب - داخلی - خانه گلی )رختخواب پهن شده ما هم آماده خواب می شویم فانوس را بر میدارم و به دستشویی کنار خانه میروم از مادرم می خواهم مواظب من باشه ،با تمام این سفارشات چندین بار مادرم را صدا میزنم تا نترسم و در برگشت هم با شتاب می آیم تا ترسم را مخفی کنم آنزمان تمام داستانهای شبانه پدر مادر بزرگها یک طرفش به جن وپری...
-
کباب دهکده خاطرات
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 01:47
-
غروب دهکده خاطرات
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 20:18
-
ملاقات با دهکده خاطرات و مادرم
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 20:00
امروز به دهکده خاطرات سرزدم وجالب بود که بعد از نوشتن این وبلاگ حس دیگه ای داشتم انگار بیشتر دوست داشتم آنجا بمانم با حس بهتری مناظرش را نگاه کنم و دلم برای آن روزها بیشتر تنگ شده بود آن مه زیبا که قبلا تو نوشته هام گفته بودم باز هم دور دهکده را محاصره کرده بود با بارش روزهای گذشته چمن های جدید در اطراف دهکده چشم...
-
آن روزها
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 09:18
داماش برای نسل ما پر از خاطره است شاید بتوان گفت اوج شادکامی داماش را نسل ما تجربه کرد با فعالیت معدن سنگرود مردم منطقه به رفاه مناسبی رسیدند و این مصادف شد با کودکی و نوجوانی نسل ما .....نسل قبلی ما که بواسطه اقتصاد سنتی می بایست در بخش کشاورزی یدی در کنار پدر و مادر کار می کردند مشغول کار در معدن شدند و فرزندان آنها...
-
زمستان دهکده خاطرات
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 08:47
-
تابستان دهکده خاطرات
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 08:40
-
منظره غروب دهکده
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 03:03
.......( روز - خارجی - غروب داماش ) روی تپه روبروی کلبه گلیمان نشسته ام مه ای آرام آرام خودش را مهمان دهکده می کند حیوانات اهلی ( گاو - گوسفند ) دارند وارد روستا میشوند ویک مرتبه صدای این حیوانات مثل بمبی در دهکده منفجر میشود چون لحظه دیدار با گوساله ها و بره هاشون فرا رسیده همه صداهای دهکده محو می شوند وفقط صدای...
-
لبخند و دیگر هیچ
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 02:42
-
داماش دهکده خاطرات
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 08:11
-
غروب
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 07:10
یاد غروب دل انگیز دهکده توریستی داماش بخیر در بلند ترین نقطه تپه روبروی کلبه ییلاقی مان می نشستم . در این هنگام مه هم مهمان دهکده می شد و دامها هم از چرا برمی گشتند من چقدر دلم برای دیدن دو باره این صحنه ها تنگ شده چقدر آدمهاش ساده و زلال بودند همه منو تحسین می کردند پیر مردها و پیر زنهایی که دیگه نیستند اما هنوز...
-
دهکده
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 06:35
سلام عزیزان و طبیعت دوستان ٫ در ارتفاعات البرز غربی در ۷ کیلومتری شهر جیرنده شهرستان رودبار زیتون منطقه خوش آب وهوایی وجود دارد که از گذشته های دور ییلاق نشین مردم جیرنده بوده است با آب و هوای کاملا طبیعی . وقتی شما در شبهای تابستان قصد ماندن در این دهکده را دارید حتما باید با لباس کامل و پتوی گرم این تصمیم را عملی...