-
شیر واره دهکده خاطرات
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 23:01
زندگی در دهکده خاطرات تمام قد طبیعی بود از تنوع غذایی گرفته تا بخش اقتصادش گفتیم دامداری یکی از فعالیت های مردم سخت کوش دهکده بود برای اینکه فراورده های لبنی مناسبی تهیه شود زن های دهکده همگی شیرهای گاو یا گوسفند را برای حداقل ده روز به یک نفر می دادند تا او بتواند با تهیه کره و پنیر و ماست و دوغ در آمد قابل توجه ای...
-
دامداری در دهکده خاطرات
سهشنبه 3 مردادماه سال 1391 03:04
-
گالش ها و دهکده خاطرات 2
شنبه 24 تیرماه سال 1391 14:47
گفتیم محله ای که گالش ها زندگی می کردند برای نسل ما راز آلود بود و قرار بود در این پست آنجا را توصیف کنم انگور چاله در نزدیکی قله کوهی به نام (میله سنگ) ساخته شده بود و عمده مصالح ساختمانی آن چوب درختان راش و گلی که در اطراف محله وجود داشت بود ، در پایین محله مردابی وجود داشت که پرندگان مهاجر زیادی در بهار و تابستان...
-
بی قراری برای دهکده خاطرات
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1391 10:59
-
گالشها و دهکده خاطرات
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391 18:57
این وقت سال گالشها با گله های بزرگ گاو و گوسفند از اطراف لاهیجان به سمت دهکده خاطرات مهاجرت می کردند و در نزدیکی دهکده در منطقه ای به نام انگورچاله و چراغکوه(چراکوه) اسکان پیدا میکردند هر چند حجم زیاد دامها به جنگل و مراتع دهکده و اطراف آن خسارت زیادی وارد می کرد اما تا سال بعد ترمیم میشد ضمن اینکه حضور گله های دام...
-
مه به یاد ماندنی دهکده خاطرات
جمعه 5 خردادماه سال 1391 19:23
-
روزی روزگاری دهکده خاطرات
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 03:36
امروز قرار بود به پیشنهاد برادر کوچکترم همه برادران و تنها خواهرم به یاد دوران کودکی همراه پدر و مادر در دهکده خاطرات کنار هم باشیم و آن خاطرات را زنده کنیم پیشنهاد قشنگی بود من منتظر نتیجه و هماهنگی او بودم اما افسوس که عملی نشد!! چقدر زیبا بود برگردیم به اون دوران من از شب قبل حس عجیبی داشتم تمام خاطرات به ذهنم هجوم...
-
کوچ به سبک دهکده خاطرات
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 00:03
-
کوچ بهاره به دهکده خاطرات
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 00:56
این وقت سال که می شد مادرامون کم کم آماده می شدند تا دامها را کوچ دهند به دهکده خاطرات چقدر خانه ها دلگیر می شد بدون حضور مادر چه بسا عده ای در این گیر و دار ترک تحصیل میکردند و تعداد زیادی هم دچار افت تحصیلی می شدند کسی هم نبود به فکر این کودکان معصوم و آینده آنها باشد اقتصاد سنتی چه استعدادهایی را بر باد نداد! تا...
-
رویش اولین گلها در دهکده
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 14:16
-
سیزده بدر در دهکده خاطرات
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 14:54
تعطیلات عید به سر آمد به واسطه آب معدنی داماش حالا دیگه زمستانها راه دهکده خاطرات بسته نیست تصمیم گرفتیم آخرین روز تعطیلات عید را به ملاقات دهکده برویم تا سیزده را آنجا سپری کنیم لذا با اهل بیت به سمت دهکده حرکت کردیم سکوت دهکده لذت بخش بود خیلی ها آمده بودند وقتی به جنگل درختان بی برگ نگاه می کردی برف زمستانه جنگل را...
-
استقبال از بهار دهکده
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 22:56
-
پیش عید دهکده خاطرات
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 00:18
آن سالها نزدیکی های عید در دهکده خاطرات چه شور و غوغایی بود مادر بزرگها آماده می شدند تا برای سفره هفت سین سمنو درست کنند چه سمنویی که لذت خوردنش هنوز فراموشمان نشده یکی از مادر بزرگها به عنوان سرگروه بود و به کار سمنو پزان دهکده نظارت می کرد بر اساس نوبت محله به محله در روزهای مختلف این وظیفه را به درستی انجام می داد...
-
زمستان دهکده سکوت و دیگر هیچ
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 21:45
-
زمستان دهکده خاطرات
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 06:56
آنروزها زمستان دهکده خاطرات حال و هوای خاص خودشو داشت مردم در درون تونلی از برف رفت و آمد می کردند ارتفاع برف به بالای دو متر می رسید بخاری هیزمی (در تابستان ها هیزمش را فراهم می کردند) و گرمای مطبوعش چقدر دلنشین بود مخصوصا زمانهایی که دود آن خانه را پر میکرد جوراب پشمی ٫ دستکش پشمی که توسط مادر بزرگ بافته می شد همراه...
-
برف دهکده خاطرات
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 09:37
-
ماه محرم در دهکده خاطرات
شنبه 10 دیماه سال 1390 06:49
در دوران کودکی ماه محرم و عزاداری مردم دهکده برای ما راز آلود بود دو مداح قدیمی دهکده (مرحومان ملا خلیل و ملا کاسی)با مرثیه خوانی در مسجد نزدیک خانه مان نسل ما را به فکر فرو می بردند تما شای زنجیر زنی و سینه زنی پدران مان لذت خاص خودش را داشت اما ما هم بی کار نمی نشستیم محرم تمام می شد نسل ما به تقلید از بزرگترها...
-
گردوی کوچه باغ یادها
شنبه 3 دیماه سال 1390 05:26
-
کوچه باغ یادها
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 01:41
پاییز که می شد یک موضوع دلتنگی ما رو از دهکده خاطرات کمتر می کرد و آن گردش در کوچه باغهای جیرنده بود . باغداران بعد از برداشت محصولات باغی(پاییز کردن) درب باغ ها را سخاوتمندانه باز می گذاشتن تا باقیمانده محصولات هم به دیگران برسه ( پساچینه) گردو لذت خاص خودش را داشت چون تنها محصولی بود که زیاد باقیمانده داشت ما هم چند...
-
نمایشنامه اسارت ۱۳۶۳
شنبه 12 آذرماه سال 1390 00:25
-
دهکده خاطرات و یاد شهید نجف پور
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 11:21
آنروزها فکر میکردیم زندگی ابدیست٬ همیشه در دهکده خواهیم بود اما اکنون می بینیم چه زود دیر میشود و روزهایی خواهد رسید که دهکده هست اما ما نیستیم این تلنگر از اواخر نو جوانی ما را به خود آورد چون عده ای از دوستان و هم دوره ای های ما هجرت را شروع کردند و ما هاج واج موندیم که زندگی ابدی نیست یارانی چون شهید بزرگوارامان...
-
به یاد بهار دهکده خاطرات
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 21:53
-
نوستالوژی دهکده خاطرات
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 18:06
این فصل سال یاد خاطرات دهکده٬ نوستالوژی ما را دو چندان میکرد وقتی به آسمان شمال جیرنده نگاه می انداختیم ٬دل تنگ دهکده می شدیم و فلاش بک میزدیم به خاطرات تابستان ( فوتبال ٬ گردش در جنگل٬ شبهای به یاد ماندنی ٬ پیاده روی در مراتع ٬ غروب چشمه و......)روز شماری می کردیم مدارس تمام بشه دوباره اجازه حضور در کنار آنروزها را...
-
تیم فوتبال دهکده خاطرات
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 19:42
-
فوتبال دهکده خاطرات
جمعه 6 آبانماه سال 1390 19:35
داماش مهد فوتبال منطقه عمارلو بود تیم داماش طرفداران زیادی داشت مسابقات جام عمارلو در تابستانها برگزار می شدسال ۶۱ در زمین ورزشی روستای کشکش با حضور ۲۰ تیم با میزبانی برادران بدری از بچه های صیقلده برگزار گردید هنر نمایی جوانان عمارلو دیدنی بود تیم آزادی داماش در مرحله مقدماتی با نتایج خوب صعود کرد کار در مرحله بعد...
-
خزان دهکده خاطرات
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 21:07
-
انگور فرنگی دهکده خاطرات
جمعه 29 مهرماه سال 1390 02:47
یکی ازمیوه های خوشمزه و به یاد ماندنی جنگل های جنوب شرقی دهکده انگور فرنگی(شر انغورک) یا شل انگورک بود درشهریور ماه میرسید ما هم عزم رو جزم می کردیم با دوستان از لا بلای درختان راش رد بشیم و خودمان را به دشت نزدیک گمگاه برسانیم که معروف بود به صحرایی کوچک چمنزاری زیبا و دل انگیز که با انواع درختان و بوته های خودرو...
-
دریای مه و بچه های دهکده خاطرات
شنبه 23 مهرماه سال 1390 01:29
-
آل دهکده خاطرات!
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 09:14
خانه ما نزدیک چشمه قرار داشت روبروی خانه ما تپه ایی بود که بوته های خودرو آنجا را پر کرده بودند غروب ها چشمه تنها بود کسی به تنهایی جرات نداشت آنجا بماند چون مردم دهکده اعتقاد داشتند بی وقتی می شود و فرد را آل می زند وقتی کسی را آل بزند به راحتی خوب نمی شود نسل ما هم شبها جرات نداشت حتی نگاهی به چشمه عزیز بیندازد...
-
ورود مه به دهکده خاطرات
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 08:32