ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در دوران کودکی ماه محرم و عزاداری مردم دهکده برای ما راز آلود بود دو مداح قدیمی دهکده (مرحومان ملا خلیل و ملا کاسی)با مرثیه خوانی در مسجد نزدیک خانه مان نسل ما را به فکر فرو می بردند تما شای زنجیر زنی ، سینه زنی و یا حسین (ع) گویان پدران مان لذت خاص خودش را داشت ما هم دنبال روشی بودیم تا با آنها همانندسازی کنیم، در خلوت این همانندسازی را تمرین می کردیم تا دهه محرم تمام شود آنگاه نسل ما به تقلید از بزرگترها وسایل صوتی (ظرف روغن ۵کیلویی به جای بلند گو ٬ چند متر نخ به جای سیم ٬تکه ای چوب به جای میکروفون ) را آماده می کرد و دسته ای علف بلند هم به جای زنجیر تهیه می شد سپس در مراتع اطراف دهکده دسته تشکیل می دادیم و به ترتیب قد صف می بستیم همه چیز آماده بود برای یک عزاداری کودکانه اما با احساس، هرکس مرثیه های یاد گرفته شده را می خواند تا بهترین انتخاب شود و میکروفون چوبی را به دستش بدهیم او شروع به خواندن میکرد وما هم با زنجیر خودمان (علف بلند )بر دوش خود می کوبیدیم تعدادی درب قوطی رو غن را هم تهیه میکردیم و آنها را به هم میزدیم تا سنج هم داشته باشیم این کاررا آنقدر ادامه می دادیم تاکاملا خسته بشیم٬ یعنی ما دهه دوم محرم را عزاداری می کردیم ٬ بزرگان دهکده هم با دیدن ما لبخند می زدند و از کنار ما رد می شدند ٬گاهی وقت ها هم با رنگی شدن لباس صدای مادر بلند می شد ٬ جالبه از بین کودکانی که مرثیه خوانی می کردند تعدادی در بزرگسالی هم مداح خوبی از آب در آمدند .....یادش بخیر
یادش بخیر
سلام و درود بر شما استاد.
نوشته های شما منو یاد خودمون در دوران بچگی انداخت که ماهم چنین کارهایی رو با در قابلمه برای سنج و خود قابلمه جای طبل استفاده میکردین.
ممنون.
چندتا از پستاتونو قبلا خوندم.واقعا خیلی قشنگ توصیف کردین دهکده ی خاطراتتون رو.من دیدم اونجا رو.زیباست.
ممنون سارا خانوم ، ظاهرا خاطرات مشترک زیادی داریم
سلام استاد.ممنونم از حضورتون.لطف کردین.
نوشته های من اون چیز هایی هستش که من از شما یاد گرفتم.تشکر.
شما لطف دارید موفق باشید و مانا
چطوری دکی؟
مشغول درس خوندن
تبادل لینک؟
حتما
با افتخار لینک شدید.
سلام جناب مهرگافر وقت بخیر انگار محرم بچگی ها صفاش از محرم بزرگسالی بیشتر بود دلیلش رونمی دونم . شاید هم خودم به رو ندونستن می زنم ولی اون موقع ها هر چی بود صفا بود و عشق که انگار الان بی رنگ شده یا حداقل کم رنگ شده.ممنون ما رو به بچگی هامون بردینو یه مشت خاطرات زیبا
گذشته چراغ راه آینده است
عرض سلام و ادب خدمت شما وبلاگ نویس گرامی.
از این پس وبلاگستان ۸دی – مرجع وبلاگ نویسان گیلانی را تنها با این آدرس دنبال نمایید: http://www.8deyblog.ir
در صورتی که وبلاگستان 8دی در وبلاگ شما لینک می باشد، لطفا نسبت به تغییر آدرس آن اقدام نمایید،
همچنین می توانید برای حمایت از تنها شبکه وبلاگ نویسی استان گیلان اقدام به قرار دادن بنر حمایتی وبلاگستان ۸دی در وبلاگ خود نمایید.
http://8deyblog.ir/support-us/
متشکریم.
حتما و به زودی
سلام استاد مهرگانفرد
چندباری سعادت داشتم در مسجد نزدیک منزل پدریتان در ایام محرم حضور داشته باشم صفای اونجا اون آدمای بی ریا حس سادگی به دور از رنگ ها و برقها به آدم دست می داد سالهاست برگشتم همه چیز رنگ عوض کرد....
آقا محمود ساده بودن خصلت عمارلویی هاست