دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

وداع با دهکده خاطرات

وقتی پاییز فرا می رسید چه حس غریبی داشتیم مادرامون باید اوایل پاییز را همراه با دامها در داماش سپری می کردند وما راهی جیرنده می شدیم  روز آخر خیلی سخت بود اغلب باید با پای پیاده می آمدیم  چون هنوز جاده مناسب نبود و تعداد ماشین ها هم آنقدر نبود که دایم رفت و آمد کنند وقتی به ارتفاعات مرز می رسیدیم باد ملایمی میوزید دیگه آن شلوغی وسط تابستان دیده نمی شد سکوت وحشتناکی حاکم شده و ما همچنان که با قلم پا خط راه را طی میکردیم خاطرات تابستان را هم در ذهن  وا کاوی می کردیم  حتی چشامون نمناک هم می شد و خودمان را قایم می کردیم که بابا و دیگران متوجه نشن هر چه به جیرنده نزدیک تر میشدیم انگار آرامش مان بیشتر میشد چون کم کم به خاطرات سه ماه قبل آنجا وصل میشدیم و سازگاری ما بیشتر میشد و فردا مدرسه هم شروع میشد صبح روز اول مدرسه خیلی خوش نمی گذشت نمی دونم چرا ؟   در زنگهای تفریح  روز های اول همه سکوت می کردند و به هم خیره میشدند اما بعد از چند روز کم کم یه گوشه ای جمع می شدیم و از خاطرات تابستان می گفتیم و چقدر لذت می بردیم . یک ماه که می گذشت مادرامون هم کوچ میکردند می آمدند البته بعضی مواقع اگه حیوانات وحشی مثل گرگ به دامها میزد زودتر می آمدند تا تلفات بیشتری ندن ..... با آمدن آخرین باز مانده ها مدرسه هم جدی تر می شد  آنزمان تعدادی از خانواده ها زمستان را در داماش زندگی میکردند  اما الان چه.... هیچ خانواده ی نمی ماند و داماش عزیز زمستانها تنهاست........  

نظرات 4 + ارسال نظر
آرزو سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:01

سلام جالبه نمیدونستم داماش تنهامیشه.راستش فکرمیکرم حال وهوای زندگی اونجایه جوریه.یعنی حس وابستگیه مردمو نشون نمیداد.اما خیلی برام جالبه چون طبیعت وزندگیه اونجاتا سال جدیدچطورسالم باقی میمونه؟واینکه واقعاخداقوت به مادران داماش بااین همه سختی وبه بچه های داماش بااین همه بزرگی.امادلم دیگه بیشترمیتپه برای همهء این خاطرات ومثل خاطرات خودم احساسشون میکنم.واقعاتصاویرش مثل فیلم برام درحرکتن.بازم میام پیشتون.پیش داماش ومردمان باصفاش.سبزباشیدچون منظرداماش وهمیشه گرم.

از نظر هنرمند هیچ چیز در طبیعت زشت نیست

میثم سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 19:52

تنهایی رو خوب اومدی استاد.اما نگفتی که آدمهاش هم دارن تنها میشن.اصلا تنها بودن داره سنت میشه.به امید روزی که همه آدمها برگردن به اصل خویش و نه داماش تنها باشه و نه ساکنینش.خدا نگهدارت باشه.

متشکرم آقا میثم جالبه بدونی وقتی داماش تنهاست باز هم زیبایی خاص خودشو داره اگر در یک نقطه از دهکده قرار بگیری و یه شاخه کوچک درخت را بشکنی صداش تو کل داماش می پیچه و جالبتر در هر نقطه دهکده قرار بگیری صدای قدمهای چشمه هم شنیده میشه

محسن حبیبی سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:45 http://tootkaboncity.blogfa.com

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما آقای مهرگانفر د عزیز و نشکر از شما به خاطر وب زیبا و آرزوی موفقیت شما خیلی خوشحال شدم که از وب توتکابن دیدن کردید لطفا باز هم سر بزنید

متشکرم حتما سر میزنم آقا محسن

آرزو چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:36

طبیعت هرچیزی زیباست. ممنون که جواب میدید.داماش دیگه یه جورایی دهکده خاطرات منم هست.

بله خوشحالم که این وب احساسهای مشترکو شکل داده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد