دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.
دهکده خاطرات (داماش)

دهکده خاطرات (داماش)

با گذشته خود دوست باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید.

آن روزها

داماش برای نسل ما پر از خاطره است شاید بتوان گفت اوج شادکامی داماش را نسل ما تجربه کرد با فعالیت معدن سنگرود مردم منطقه به رفاه مناسبی رسیدند و این مصادف شد با کودکی و نوجوانی نسل ما .....نسل قبلی ما که بواسطه اقتصاد سنتی می بایست در بخش کشاورزی یدی در کنار پدر و مادر کار می کردند مشغول کار در معدن شدند و فرزندان آنها که نسل ما باشد یک مرتبه با مظاهر مدرنیته به واسطه رفت و آمد به معدن روبرو شد !!..  مجله  روزنامه امکانات ورزشی  تلویزیون  یخچال سینما  و اینچنین بود که ...... من عاشق هنر هفتم (سینما)شدم ... و به قول امیر کبیر من تربیت یافته سینما توگرافم از  سوم ابتدایی در معدن سنگرود سینما رفتم و چنان روی من تاثیر گذاشت که مسیر تربیت خودم را مدیون سینما می دانم چون افق دید منو به زندگی عوض کرد اکنون وقتی از معدن رد می شم و ساختمان خراب دو سینمای معدن را می بینم اشگم جاری می شود .یک روز به محل سینمای شماره دو رفتم دیدم شده آغل گوسفندان جدی گریه کردم و تمام صحنه فیلم های دیده شده در ذهن من مرور شد  و باور کنید حس می کردم من واقعا دارم فیلم می بینم .

نظرات 9 + ارسال نظر
رویا پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:21 http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

سلام. احوال شما؟ عشق به خاک و مرز و بوم توی خون همه ی ما هست.

بله عشق به زادگاه و وطن ......وطن ای هستی من شور و سر مستی من ........(سالار عقیلی)

پریچهر پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:31 http://www.parisan90.blogfa.com

سلام ..ممنونم از محبتتون ..واقعیت امر اینه که همه این حرفهای ساده از دلم بیرون میاد و...
خوشحال میشم باز سربزنید ...داماش ؟ داماش کجا منتظورتونه

گیلان رودبار لوشان جیرنده بعد داماش....باز هم سر بزنید

پریچهر پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:46

زنده باد مردمان داماش ..خیلی خوشهالم بعمدتها وبلاگ نویسی کسی از دیار خودم اومده و مطالبو دلنوشتهامو خونده ..خوشحال میشم دوباره بهم سربزنید ...
روزگارانی پدرم در معدن بود ...یادباد روزگاران یادباد..

بله درست گفتید حتما بابای منو میشناسه ......حتما سر میزنم

پریچهر پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:48 http://www.parisan90.blogfa.com

زنده باد مردمان داماش ..خیلی خوشهالم بعمدتها وبلاگ نویسی کسی از دیار خودم اومده و مطالبو دلنوشتهامو خونده ..خوشحال میشم دوباره بهم سربزنید ...
روزگارانی پدرم در معدن بود ...یادباد روزگاران یادباد..
راستی ادرس وبلاگمو از کجا آوردید...
احساسات قششنگ ودلنشینی دارید..درود برمردمانی که اصالت وهویت خود رافراموش نمیکنن...

کسانی که گذشته خود را فراموش کنند مجبور به تکرار آن هستند ....با وبگردی

نجواهای عاشقانه جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:42

دلنشین بود.مخصوصا که امروز خیلی دلم گرفته بود.منو برد یه روستاو شالیزارهاو خاطرات دوران کودکی ام. نمی دونم بچه های ما در این عصر کامپیوتراز دوران کودکی شان چه چیزی را به یادگار خواهند برد؟!
تو وبلاگم لینکتون می کنم.
مشتاق شدم این بار که با خانواده آمدیم حتما یکشب در داماش بمانیم.

بله من هم نگران این نسل هستم .....حتما این کارو بکنید

مونا جلال زاده یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:37

الانم همین جوریه هاااااااااااا
کلا هنر تو ایران در خطره
نمونش خود من همون جور که در جریان بودید می خواستم کارگردان بشم واسه همینم رفتیم رشت
ولی برداشته بودن
شایدم جاش شالیزار زده بودن

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری ......

آرزو دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:18

من عاشق گذشته های دستنخورده ام.خودم یه روزی ازیه کوچه توشهرمیگذشتم که خونه قدیمی روخراب میکردن .بوی گل وکاهگل کوچه روپرکرده بودومن تامدتهامسیرم رو تغییرمیدادم واون حس واون بورواحساس میکردم.خاطره دوران کودکیه من توخونه روستاییه گلیه مادربزرگ مامان که نن جون صداش میکردیم برام زندگی رومعنی میکنه .سپری کردن شباتواون خونه ودیدن طلوع ازپشت پنجرهء کوتاه وچوبیش واقعاروح رودوباره زنده میکنه.امامیکرد.افسوس که نیست.شماکه داریدقدربدونید.موفق باشیدوشکرگزار.

با گذشته خود رفیق باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید

آرزو دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:54

سلام ممنون که جواب میدید اماکاش مدام باشه.درموردگذشته فراموش شدنی نیست اما این چیزایی که دوسش داشتم دیگه نیست.کاش دل مابرای آیندمون هم بتپه تاجایی برای آیندگان باقی بمونه جایی درکنارطبیعت و طبیعتی درکنارزندگی.واقعادیدن بعضی بیوفاییهاوجفاها باطبیعت ترس رو آشکارمیکنه.تو کوه بالای قله پراززباله جذب نشدنی و ازبین رفتن بافت سنتی باورود انسانهای بدفکر.نمیدونم به کجا میرسیم با این اوضاع.امید دارم که قلب ما که دوستدارطبیعت هستیم برای این موهبت بتپه وقدمهامون برای حفظش حرکت کنه.بازم ممنون ازوبلاگ زیباتون.درخشنده واستوارباشیدچون داماش.

ممنونم وخیلی خوشحال ! با احساسی که از وبلاگ دهکده خاطرات گرفتی با همان احساس داماش را از نزدیک دیدید و حس می کنم وقتی وارد داماش شدید دنبال مناظر توصیف شده در نوشته هام می گشتید

آرزو سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:34

دقیقاهمینطوره.کادرعکساتون رومیدیدم.تصویرا وتعریفارو دنبال میکردم.امافقط جای شماخالی بود.این همه احساس شایدباعث بشه هرزگاهی دل ازاین شلوغیهابکنم وبه طبیعت ناب وبکرپناه ببرم.دوست عزیز>منم گاهی به طبیعت سرمیزنم.اینجانزدیک انزلی .به طرف آبکنارروستایی هست به اسم اشبلاء که خونهء مادربزرگم اونجاست.جنگل.رودخانه.طبیعت دلگرم کننده ای داره.هرچندبافت سنتیه معماریش کمی تغییرکرده اماروستایی باصفاست.امیدوارم شماهم افتخاربدیدوخستگیه تلاشهاتون یک بارهم شده اینجادرکنیدوباانرژیه فوق العاده ای که ازاشبلاء میگیریدبه سمت موفقیتهاتون حرکت کنید.بازم ممنون ازاینکه خوندیدونظردادیدوازاینکه هستید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد